
خاورستان گزارش می دهد؛
شهید ابراهیم غلامی؛ ایثارگر مخلص و جاودان
شهید ابراهیم غلامی، جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس و پاسدار بازنشسته، با روحیهای قوی و صبری بینظیر، در نقطه صفر مرزی به دست گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید و میراثی جاودان بر جای گذاشت.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، شهید حاج ابراهیم غلامی، جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس و پاسدار بازنشسته سپاه، از جمله رزمندگان مخلص و بیادعایی بود که زندگیاش نمادی از اخلاص، شجاعت و صبر بینظیر در سختترین شرایط بود.
او از روستایی مذهبی در شهرستان زیرکوه برخاسته بود و با تمام وجود پایبند ارزشهای دینی و اخلاقی خانوادهاش ماند.
کودکی و خانوادهای که ایمان را نانآور میدانستند
علی غلامی، برادر شهید، در گفتگو با خبرنگار خاورستان، از پدر و مادرشان چنین یاد میکند: پدرم کشاورز سادهای بود که محصول اصلیاش گندم بود، اما چیزی که از همه مهمتر بود، رزق حلالی بود که بر سر سفرهمان میگذاشت، ایشان همیشه خمس و زکات مالشان را با دقت پرداخت میکردند و همین باعث شد ما فرزندان، از همان ابتدا در مسیر راه حق بمانیم. نه سیگار، نه اعتیاد، نه هیچ انحرافی در بینمان دیده شد.
این محیط خانوادگی، همراه با تربیت دینی و فرهنگی عمیق، زمینهساز رشد ابراهیم شد. او که از کودکی علاقه وافری به ادبیات و شعر داشت، حتی در مدرسه نیز از بقیه متمایز بود.
برادر شهید به یاد میآورد: یادم هست یک روز در کلاس انشا، از ابراهیم خواستند متنی بخواند. او بدون اینکه چیزی نوشته باشد، یک ساعت کامل انشا خواند! وقتی دفترش را گرفتم، دیدم که کاملاً سفید است. همه آنچه گفته بود را از حفظ میخواند.
عشق به وطن از نوجوانی؛ آغاز مسیر جهاد
ابراهیم در سال اول دبیرستان، یعنی حدود ۱۶ سالگی، داوطلبانه به جبهههای جنگ پیوست. شور جوانی و حس مسئولیت نسبت به وطن او را از همان ابتدا به خاکریزها کشاند. در عملیات رمضان، یکی از دشوارترین و خونینترین نبردهای جنگ، او به شدت مجروح شد. پزشکان در ابتدا قصد قطع دست چپ او را داشتند اما به کمک دکترهای متخصص و با همت خانواده، این قطع عضو جلوگیری شد. دستش پر از پلاتین شد و زخمی باز داشت، اما هیچگاه خم به ابرو نیاورد و مصممتر از قبل به دفاع ادامه داد.
پس از آن، ابراهیم چندین بار به لبنان و سوریه نیز اعزام شد و در یکی از مأموریتها، نزدیک مرز فلسطین اشغالی، به اسارت نظامیان اسرائیلی درآمد. با این حال، تنها پس از ۲۴ ساعت و با انجام عملیات تبادل، آزاد شد.
زخمهایی که جنگ به جا گذاشت؛ جنگ پایان نیافت
علی غلامی میگوید: یکی از شدیدترین مشکلات برادر، عارضه روده و مشکلات گوارشی بود که منجر به عمل جراحی شد. مدتی دفع طبیعی برایش ممکن نبود و مجبور بود از کیسههای مخصوص استفاده کند. این شرایط زندگی روزمره را برایش بسیار سخت میکرد. حتی گاهی نمیتوانست در مراسمها شرکت کند اما با صبر و تحمل بالا، این سختیها را تحمل کرد.
به گفته وی همچنین، آسیب ریوی ناشی از گازهای شیمیایی جنگ، او را مجبور کرد برای مدتی در کیش ساکن شود، جایی که هوای مطبوع به بهبود شرایطش کمک میکرد. در این مدت، با کپسول اکسیژن به رفتوآمد میپرداخت و هرگز از پای ننشست.
اما آنچه شاید سختترین بخش زندگی او بود، این بود که خانواده تصمیم گرفتند به مادرشان که بر اثر سکته فلج نیمهشده بود، هیچگاه خبر شهادت ابراهیم را ندهند.
برادر شهید میگوید: مادرم تا روزی که فوت کرد، نفهمید که برادرش دیگر بازنخواهد گشت. هرگاه سراغ ابراهیم را میگرفت، ما میگفتیم در مأموریت یا کیش است.
خدمت به آموزش و فرهنگ؛ ادامه مسیر شهادت در لباس دیگری
علی غلامی، خود سالها در آموزش و پرورش خدمت کرد و پس از بازنشستگی همچنان در حوزه آموزش فعال ماند. او در سال ۹۵، در یادبود پسرش که در سن ۲۲ سالگی بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت، آزمایشگاهی مدرن در دبیرستان طالقانی بیرجند تأسیس کرد. این آزمایشگاه با تجهیزات کامل زیست، شیمی و فیزیک تجهیز شد تا دانشآموزان بتوانند در محیطی علمی و مدرن تحصیل کنند.
او میگوید: کار فرهنگی و آموزشی را وظیفه خود میدانیم و امیدواریم بتوانیم میراثی که شهیدان به ما سپردهاند، حفظ کنیم.
خانواده شهید غلامی با وجود همه سختیها، همچنان راه او را ادامه میدهند و تلاش میکنند نام و یاد این پاسدار جانبرکف دفاع مقدس را زنده نگه دارند.
روایت همرزم؛ مردی آرام اما قاطع
محمد وطن دوست، همرزم دیرین شهید غلامی، خاطرات روزهای جنگ و حضور در ارتفاعات مندلی عراق را چنین نقل میکند: «سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی سومار بودیم. ابراهیم را از همان ابتدا شناختم؛ جوانی مؤمن، بیادعا و سراپا اخلاص که بیشتر اهل عمل بود تا حرف. با آرامشی خاص و تفکر عمیق، همیشه بهترین راهحلها را پیدا میکرد.
وی افزود: امکانات ما بسیار اندک بود؛ غذا، لباس گرم و پتو را از کمکهای مردمی میگرفتیم. روزها با نان خشک سر میکردیم و شبها با یک پتوی مشترک در سرمای کوهستان میخوابیدیم. عملیاتها اغلب شبانه بود و مسیرهای مینگذاری شده را با پرت کردن سنگهایی چندکیلویی تست میکردیم. در سکوت شب، فقط صدای نفسهایمان شنیده میشد.
وطن دوست ادامه میدهد: ابراهیم فرمانده نبود اما تدبیر و نگاهش به مأموریتها، فراتر از فرماندهان بود. آرامش خاصی داشت که به دل بچهها میریخت و همه به او اعتماد داشتند.
شجاعت در میدان مین و عبور از سختیها
در یکی از شبهای پاییز، مأمور شناسایی میدان مین بودند و ابراهیم با دقت مسیر را بررسی میکرد. از ساعت ۱۲ شب تا ۳ صبح بدون چراغقوه و در تاریکی مطلق در کمین بودند تا مسیر را امن کنند. سنگرهای دیدهبانی که با دوربینهای ساده، مواضع دشمن را پایش میکردند، تنها با سینهخیز قابل دسترسی بودند. شرایط بسیار سخت و طاقتفرسا بود، اما همه آمده بودند برای خاک، ایمان و وطن.
در یکی از عملیاتها، اطلاعات لو رفت و نیروها مجبور به عقبنشینی شدند. با این حال، روحیه بچهها حفظ شد؛ آنها گوسفند خریدند، کباب کردند و با روحیهای تازه دوباره به میدان بازگشتند.
شهادت در نقطه صفر مرزی؛ پایانی پرافتخار
با وجود جانبازی شیمیایی و بازنشستگی از سپاه، شهید غلامی همچنان در ناحیه مقاومت بسیج کیش فعال بود. در نهایت، او در نقطه صفر مرزی استان آذربایجان غربی، شهر اشنویه، هنگام انجام مأموریتی امنیتی، به دست گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید. این شهید بزرگوار دارای سه دختر و یک پسر بود و بیش از ۱۷ سال در کیش زندگی میکرد.
میراثی که جاودانه ماند
محمد وطن دوست نیز در پایان میگوید: اگر امروز در امنیت و آرامش زندگی میکنیم، مدیون خونهای پاکی هستیم که در گمنامی تقدیم شدند. شهید غلامی نماینده نسل پاکی است که برای خدا جنگید و نه برای دیده شدن.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!