
روایت خانواده شهید مهدی زیبا؛
زیبایی که با شهادت، زیباتر شد
مهدی زیبا، جوانی از بیرجند که نامش همواره یادآور زیبایی بود، این بار زیباییای فراتر از ظاهر و کلام به جهان هدیه داد؛ زیباییای که در راه دفاع از میهن و ایمان در خونش جاری شد وامروز خانوادهاش از آن روزهای حضور روایت میکنند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، شهید مهدی زیبا از افسران نیروی هوافضای سپاه پاسداران، فرزند دوم خانوادهای اصیل از دیار بیرجند، یکی از شهدای مظلوم و فداکار در برابر تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی است.
روایت خانوادهاش نه تنها تصویری از یک جوان دلاور و عاشق وطن به ما میدهد، بلکه قصهای است پر از عشق، ایثار و باور عمیق به آرمانهای مقدس. در این گفتگو با پدر و مادر مهدی زیبا، از روزهای سخت و شیرین زندگی، ویژگیهای اخلاقی و انسانی او، تا امیدها و آرزوهای خانواده برای ادامه راه پر افتخار او سخن میگویند.
خاورستان: آقای زیبا، روز شهادت مهدی آقا را چگونه به یاد دارید؟
پدر شهید: آن روز مثل همیشه در مغازه مشغول کار بودم که همکاران پسرم تماس گرفتند و گفتند «میخواهیم بیاییم خانه شما». پرسیدم موضوع چیست؟ ولی جوابی ندادند. آن لحظه قلبم فشرده شد و حدس زدم مهدی آقا به شهادت رسیده است. مهدی فرزند دوم خانواده بود و همیشه برای ما بسیار عزیز و قابل اعتماد بود.
خاورستان:چه خاطرهای از روزی که مهدی قصد داشت به تهران برود دارید؟
پدر شهید: یادم هست بلیطش ساعت سه بود. مادرش دستش را گرفت و با کاسه آب همراهیاش کرد؛ نشانهای از عشق و دلدادگی مادرانه. وقتی خواست برود، چشم در چشمش شدم، اما برخلاف همیشه حالش فرق داشت؛ آرام و غمگین بود. وقتی به ترمینال رسیدیم، گفت چون کمی دیر شده، اگر اتوبوس رفته باشد باید برویم پلیس راه. بعد از ده دقیقه زنگ زد و گفت اتوبوس هست، اما این آخرین خداحافظی ما بود. نتوانستیم حتی یک لحظه بیشتر با هم باشیم.
خاورستان:چطور مسیر خدمت در سپاه را انتخاب کرد؟
پدر شهید:
پسر همسایه ما او را معرفی کرد و سپاه از مهدی پرسید. خودش با اشتیاق زیاد شرایط را جویا شد و گفت دوست دارد بیاید. مسئولین هم او را پسندیدند و گفتند اگر علاقه داری میتوانی همراه شوید. مهدی با تمام وجود خواست که در این مسیر قدم بگذارد.
خاورستان:مهدی آقا چه ویژگیهای بارزی داشت؟
مادر شهید:
او انسانی پاک و دوستداشتنی بود. هر موقع نیاز داشتیم، بیدرنگ و بدون هیچ شکایتی به ما کمک میکرد. هر ساعتی از شبانهروز که بود، با صداقت و محبت پاسخگو بود.
پدر شهید:
وقتی از تهران برمیگشت، کمی استراحت میکرد و بعد تمام وقتش را صرف کار و هنر میکرد. کابینت سازی بلد بود، سیمکشی ماشین انجام میداد و مهارتهای زیادی داشت. با همه، از کودک خردسال تا پیرمرد نود ساله، صمیمانه و با احترام رفتار میکرد. همه او را «دایی مهدی» صدا میزدند که نشانه احترام و محبت قلبی ایشان بود
خاورستان:انتظارتان از مسئولان و مردم چیست؟
پدر شهید:
ما از همه میخواهیم که راه فرزندمان را ادامه دهند، نگذارند تفنگ او به زمین بیفتد. راهی که او رفت، راه امام زمان (عج) و ولایت بود.
مادر شهید:
مردم باید همدل و متحد پشت ولایت، پشت رهبری و پشت کشور باشند. تنها اتحاد و حمایت است که میتواند دشمن را از نفوذ در بین ما بازدارد. از مسئولان هم میخواهیم که خون شهیدان را پایمال نکنند و انتقام خون فرزند ما را بگیرند.
خاورستان: در مورد آخرین دیدار و استقبال از پیکر شهید چه خاطرهای دارید؟
مادر شهید:
وقتی پیکر مهدی آقا را آوردند، همه اقوام جمع شده بودند. زیارت عاشورا خواندیم و همه اشک ریختیم. من کنار پیکرش گریه کردم و گفتم «مهدی جان، شهادت مبارک». حس میکردم روحش همچنان با ماست، با ما سخن میگوید و از ما میخواهد که راهش را ادامه دهیم.
خاورستان:در مورد تولد نوهتان اگر خاطرهای از شهید دارید بیان کنید؟
مادر شهید:
وقتی فاطمه حلما میخواست به دنیا بیاد، مهدی هنوز مرخصی نگرفته بود. اما با همه سختیها، پیگیر شد و با عجله آمد تا در کنار ما باشد. البته در ابتدا مرخصی ندادند، اما بعد به او اجازه دادند که به سرعت برسد. آن روزها پر از امید و استرس بود.
خاورستان:میتوانید خاطرهای از زندگی و دوستیهای شهید بگویید؟
مادر شهید:
مهدی و حسن آقا، دوست صمیمیاش، نامهای به نیت شفاعت در حرم امام رضا انداختند. قرار گذاشته بودند هر کدام زودتر به شهادت برسد، از خدا شفاعت دیگری را بخواهد. این نشان از ایمان عمیق و صمیمیت آنها دارد.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!